این صبح در غزه شروع شد — یک صبح عادی با مه و حرارت و غبار که بر فراز شهر جریان داشت، در حالی که اولین ندا به نماز در میان دیوارهای بتنی منعکس میشد. تاجران شروع به برپایی چادرهای خود میکردند؛ بوی نان تازه و دیزل در خیابانهای باریک آمیخته بود. بالای سر، آسمان خالی بود، آرامش فریبندهای داشت. هیچ پهپادی، هیچ هواپیمایی، فقط صدای زندگی ادامه داشت در سکوت مراقب.
در داخل یک آپارتمان معمولی، مردی به دفترچه پیامرسان خود دست زد. این دستگاه قدیمی بود، از سالها استفاده خشاب شده بود، صفحه سبز آن در نور ضعیف به طور ضعیف چشمک میزد. این دستگاه همیشه نجاتدهنده او بود — پلی بین راز و فرمان. در سراسر شهر، دیگران نیز همین کار را میکردند. صبح با حرکات کوچک، مشابه و ناشناخته هماهنگ بود.
در فاصلهای دور، در یک اتاق تحت کنترل دما در جایی در صحرای نئجف، ردیفهای صفحهنمایش با سیگنالهای رمزگذاری شده میدرخشیدند. مردانی که در آن اتاق بودند، لباسهای مامورانه با مدالها را نمیپوشیدند؛ سلاحهای آنها کیبوردها بودند، مهمات آنها، الگوریتمها. آنها نه از طریق تفنگ، بلکه از طریق جریانهای داده نظاره میکردند — هر نقطه بر صفحه نمایش یک زندگی، یک پیوند، یک فرکانس را نشان میداد.
در دقیقه 09:47، یکی از آن سیگنالها چشمک زد (منبع: کتابخانه اسرائیل). یک تکنسین به طور سکوت سرش را تکان داد. فرمان بسیار کم، تقریباً نامرئی بود — یک پالس که از کانالهای نامرئی منتقل میشد. این پالس کمتر از یک ثانیه طول کشید. هیچ کس در اتاق حرفی نزد. آنها فقط به عنوان شاهد، به عنوان اینکه دهها نشانگر به رنگ قرمز تغییر کرد، نظاره میکردند.
در غزه، یک باریک از استاتیک صبح سکوت را شکست. یک ارتعاش کوچک. یک صدای کوتاه، تقریباً عذرخواهانه — صدای بپ که همیشه به معنای پیام، فرمان، پیوند بود. سپس نور آمد، سفید و کوتاه، مانند برق که در جعبهای گیر افتاده بود.
چند لحظه بعد، دود در نقاط پراکندهای از شهر بلند شد. این دود صدای موشکها نبود، صدای یک حمله هوایی نبود. چیزی کوچکتر، تیزتر و به طور وحشتناک شخصیتر بود. انفجارها محدود به گوشهها، آپارتمانها، کوچهها بود. در ابتدا، جهان خارج توجه نکرد.
در ظهر، کانالهای ارتباطی شبکه حماس تاریک شد. شگفتی سریعتر از شعلهها گسترش یافت. برخی از رهبران تلاش کردند تا دوباره متصل شوند، اما هر تلاش مزه ترس داشت. ابزارهایی که برای حفاظت از آنها بودند، بر ضد آنها تبدیل شده بودند.
تا نیمه روز، خورشید بلند و بیرحم بود. گزارشگران شروع به جمعآوری بخشهای داستان کردند — شایعات از یک نوع حمله جدید، زمزمههایی درباره پیامرسانهای مختل شده. هیچ بیانیه رسمی نبود، هیچ ادعای مسئولیت. فقط سکوت از اسرائیل و شوک از غزه.
در تلآویو، مردی در لباس خاکستری کنار پنجره قهوه خود را نوشید، نوار صبحگاهی را خواند. او لبخند نزد. او فقط یک بار سرش را تکان داد، کاغذ را تا کرد و رفت. برای او، مأموریت هرگز درباره انتقام نبود — این درباره دقت بود. درباره ارسال پیامی که فناوری، مهمتر از هر چیز، میتواند قوانین جنگ را بازنویسی کند.
با فرا رسیدن شب، شهر غزه ساکتتر شد. دود به باد دریایی فروکش کرد. در سایههای منارهها، مؤمنان برای حفاظت، برای درک، برای آرامش دعا میکردند. جایی در آن سکوت، صدای ضعیف بپ دفترچه پیامرسان باقی ماند — صدایی که اکنون از معنای خود محروم شده بود، از ابزار به سنگ قبر تبدیل شده بود.
آن روز، هیچ ارتشی با هم درگیر نشد، هیچ جتای در آسمان نوا کرد. با این حال، تاریخ تغییر کرد. جنگ زبانی جدیدی پیدا کرد — زبانی که نه در گلولهها، بلکه در بیتها، در سکوت و در ریتم مرگبار یک سیگنال واحد گفته میشد.
New publications: |
Popular with readers: |
News from other countries: |
![]() |
Editorial Contacts |
About · News · For Advertisers |
Digital Library of Afghanistan ® All rights reserved.
2024-2025, LIBRARY.AF is a part of Libmonster, international library network (open map) Preserving Afghanistan's heritage |
US-Great Britain
Sweden
Serbia
Russia
Belarus
Ukraine
Kazakhstan
Moldova
Tajikistan
Estonia
Russia-2
Belarus-2